وانیاوانیا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 18 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
وبلاگ دخترموبلاگ دخترم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

وانیا باشکوه ترین هدیه خدا

اتفاقات این هفته

سلام این هفته بیشتر تو حال و هوای جشنواره آش بودیم و درگیر و دار رفتن و خوردن و استفاده از این فرصت محدود سه شب رفتیم جشنواره و عالی بود.امسال نسبت به سال گذشته جشنواره بهتر برگزار شده بود نظم و مدیریت بهتر از پارسال بود تقریبا همه آش ها رو امتحان کردیم در کنارش نان و شیرینی محلی استانها و مراسم زیبای هر شب شامل رقص شمشیر و موسیقی ترکی و شمالی             امروز هم دخترم چهارمین اردو رو با دوستاش رفتن..موزه تاریخ طبیعی     چندتا عکس از اردوهای قبلی هم که امروز مربی وانیا جون فرستاده       ...
13 شهريور 1395

خواهرانه های من

دقیقا سه سال پیش بود.....سه سال پیش بود که دوستی ما شکل گرفت دوستی من و بهترین دوستم   دوستی که شاید اول به واسطه دخترها بود   نرگس و وانیا اما خیلی زود رنگ و بوی دیگه ای گرفت رنگ و بوی خواهرانه   حالا سه سال گذشته از اون روز نرگس و مامان و باباش بزرگترین لطف خدا برای ما در غربت بودن بهترین دوست وانیا که سه سال است بیشترین ساعت روز رو در کنار هم هستن   اتفاقی که باعث شده خود به خود خیلی مشکلات تک فرزندی برای ما ایجاد نشه دوستی با رنگ خواهرانه پر از خاطرات شیرین و پر از شیطونی های دو نفره و گاهی پر از دعوا و حرفهای هنگام عصبانیت که بعد از چند ثانیه به فراموشی سپرد...
31 مرداد 1395

اردو و اومدن دایی حامد

سلام وانیا جون دخترکم برای اولین بار تنها بدون من رفته اردو اردو اداره آتش نشانی با نرگس جون انشاالله عکسها رو خانم مربی برام ارسال کنه میزارم تو مرداد هم 4تا ردوی دیگه هم قراره بره دخترکم.اداره پلیس...تصفیه خانه آب....سینما...موزه حیات وحش   اتفاق بعدی اومدن مهمان عزیزمون دایی حامد وانیا خییییلی خوشحاله     وانیا داره با دایی جونش بازی میکنه   این هفته با دخترکم دوبار باهم رفتیم استخر و غار نمک چون نرگس جون چند روزه رفته مسافرت و ما حسابی تنها شدیم با استخر و .... خودمون رو سرگرم میکنیم تا روزها زود بگذره و نرگس جون برگرده ...
30 مرداد 1395

عکس

یک چند تا عکس کامل بی ربط به همدیگه هم هست که دلم نیومد نزارم   عید فطر عروسی بود که رفتیم مشهد حسابی هم خوش گذشت چون کیارش جون هم اومده بود       دخترم با دوچرخه جدیدش و اینکه دخترکم یادگرفته بدون کمکی دوچرخه سواری کنه     دختر قشنگم سر سفره افطار     دخترم با چادر قشنگش تو حرم امام رضا   ...
25 مرداد 1395